جدول جو
جدول جو

معنی شا دزد - جستجوی لغت در جدول جو

شا دزد
شاه دزد، دزد پرآوازه و مشهور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاوزد
تصویر شاوزد
نوعی خار سفید شبیه درمنه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی) (آنندراج). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام نامند. (فهرست مخزن الادویه). خار سپید که جاوزد نیز گویند و بعربی ثغام خوانند و در قاموس بمعنی درمنه گفته. (از فرهنگ رشیدی). خار سفیدی است چون درمنه. رجوع به ثغام و زرنب و درمنه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دُ)
سارق شمع. که شمع دزد، تعبیری طنزآمیز از خادم مزار امام یا امامزاده ای. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
امر) امر بشاد زیستن، رجوع به زیستن و شاد زیستن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
منفذی بدرون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، و گویند این زمین یا این کاریز آب دزد دارد
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از دهات جلگۀهرون آباد است و در صورتیکه از هرون آباد به کرند بروند این هر سه ده (چاه زر. چاه زرد و چاه دزد) در طرف راست راه واقعند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گردباد و طوفان و تندباد. (آنندراج). گردباد و تندباد سخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ خَ)
دزدندۀ دل. دزد دل. آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. ربایندۀ دل. و این صفت محبوبه و معشوقه افتد:
دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر
کآورد عمر من به غم هجر خود به سر.
موقری (از ترجمان البلاغۀ رادویانی).
زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد
با هواداران رهرو حیلۀ جادو ببین.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(شَ دُ)
دزدشب. (ناظم الاطباء). آنکه شبها دزدی کند برخلاف رهزنان و عیارپیشگان که روزها دزدی کنند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شاندیز. در بلاد خراسان و از قرای آن قریۀ ارغد (بوزن سرمد) است و مولانا محمد اسماعیل عارف متخلص به وجدی (ره) که از کملین مشایخ عهد بود و در 1232 هجری قمری رحلت نمود از آنجاست. (از انجمن آرا) (آنندراج). هدایت در انجمن آرا گوید ظاهراً شاندز در اصل شاهان دز بوده یعنی قلعۀ منسوب به شاهان. رجوع به شاندیز شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دزدی که در فن دزدی از طایفۀ دزدان ممتاز باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
شاه بیتی ز من حریفی برد
روشنم شد که شاه دزدی هست.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل دزد
تصویر دل دزد
انکه دلها را برباید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مزد
تصویر با مزد
طبلی که وقت بامداد نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
منفذی بدون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند: این زمین یااین کاریز آب دزد دارد، مجرای آب، ابر سحاب قطره دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه دزد
تصویر کاه دزد
کسی که کاه را سرقت کند، آنکه چیز های بی ارزش و کم بها بدزدد
فرهنگ لغت هوشیار
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا داد
تصویر وا داد
باز دادن، منع ممانعت (ناظم الاطباء) : (زاهد از منعت کند از عاشقی گو طریق عشق را وا داد نیست) (اسیری لاهیجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه دزد
تصویر شاه دزد
دزدی که در فن دزدی از طایفه دزدان ممتاز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا درد
تصویر پا درد
دردی که از رماتیسم یا نقرس در پا پیدار شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا مزد
تصویر پا مزد
پای موزه پا افزار پای افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا داد
تصویر جا داد
ظرفیت، استعداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دزد
تصویر آب دزد
((دُ))
منفذی درون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، مجرای آب، ابر، سحاب، قطره دزد (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاه دزد
تصویر کاه دزد
((دُ))
کسی که چیزهای بی ارزش و کم بها بدزدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم دزد
تصویر دم دزد
جاسوس
فرهنگ واژه فارسی سره
شاگرد، در مقابل استاد
فرهنگ گویش مازندرانی
شاه رود، رود بزرگ، شهر شاهرود
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که به عمدکاری را نادرست و معیوب به پایان رساند
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که از زیر کار شانه خالی کند، تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی