خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی) (آنندراج). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام نامند. (فهرست مخزن الادویه). خار سپید که جاوزد نیز گویند و بعربی ثغام خوانند و در قاموس بمعنی درمنه گفته. (از فرهنگ رشیدی). خار سفیدی است چون درمنه. رجوع به ثغام و زرنب و درمنه شود
خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثَغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی) (آنندراج). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام نامند. (فهرست مخزن الادویه). خار سپید که جاوزد نیز گویند و بعربی ثغام خوانند و در قاموس بمعنی درمنه گفته. (از فرهنگ رشیدی). خار سفیدی است چون درمنه. رجوع به ثغام و زرنب و درمنه شود
از دهات جلگۀهرون آباد است و در صورتیکه از هرون آباد به کرند بروند این هر سه ده (چاه زر. چاه زرد و چاه دزد) در طرف راست راه واقعند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
از دهات جلگۀهرون آباد است و در صورتیکه از هرون آباد به کرند بروند این هر سه ده (چاه زر. چاه زرد و چاه دزد) در طرف راست راه واقعند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
دزدندۀ دل. دزد دل. آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. ربایندۀ دل. و این صفت محبوبه و معشوقه افتد: دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر کآورد عمر من به غم هجر خود به سر. موقری (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد با هواداران رهرو حیلۀ جادو ببین. حافظ
دزدندۀ دل. دزد دل. آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. ربایندۀ دل. و این صفت محبوبه و معشوقه افتد: دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر کآورد عمر من به غم هجر خود به سر. موقری (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد با هواداران رهرو حیلۀ جادو ببین. حافظ
شاندیز. در بلاد خراسان و از قرای آن قریۀ ارغد (بوزن سرمد) است و مولانا محمد اسماعیل عارف متخلص به وجدی (ره) که از کملین مشایخ عهد بود و در 1232 هجری قمری رحلت نمود از آنجاست. (از انجمن آرا) (آنندراج). هدایت در انجمن آرا گوید ظاهراً شاندز در اصل شاهان دز بوده یعنی قلعۀ منسوب به شاهان. رجوع به شاندیز شود
شاندیز. در بلاد خراسان و از قرای آن قریۀ ارغد (بوزن سرمد) است و مولانا محمد اسماعیل عارف متخلص به وجدی (ره) که از کملین مشایخ عهد بود و در 1232 هجری قمری رحلت نمود از آنجاست. (از انجمن آرا) (آنندراج). هدایت در انجمن آرا گوید ظاهراً شاندز در اصل شاهان دز بوده یعنی قلعۀ منسوب به شاهان. رجوع به شاندیز شود
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)